گنجور

سیدای نسفی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - در صفت شاه نقشبند نور مرقده

 

ای بر در روضه ات برده فلک التجا

وی ز حریمت شده حاجت مردم روا

از تو شده روشناس آئینه اهل دل

با تو شده منتهی سلسله اولیا

رای دل روشنت طاعت او روز و شب

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۵۲

 

قامت خم‌گشته را مرگ خبر می‌کند

محمل گل را خزان زیر و زبر می‌کند

همچو جرس مرغ دل زمزمه سر می‌کند

قافله‌سالار ما عزم سفر می‌کند

قافله شب گذشت صبح اثر می‌کند

[...]

سیدای نسفی
 
 
sunny dark_mode