×
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۵
هر که در این در ز راه صدق درآید
بایدش اول ز خویشتن به درآید
خانهٔ فقر است جای ما و منی نیست
شاه جهان است یا گدا اگر آید
آن ز عمل های باطل است مشو خوش
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۱
حال من این است غیر حال ندانم
عاشقم و رسم قیل و قال ندانم
ملک محبت کسی احاطه نکرده
مرتبه یادگیری عشق را کمال ندانم
در دل من سبز شد درخت محبت
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۷
دوست به دشمن به کربلا تو نمودی
یوسف یعقوب را بها تو نمودی
صورت جان من است جسم لطیفت
آنچه ندیده است کس مرا تو نمودی
زلف گشودی و خط سبز کشیدی
[...]