مولوی » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳
میندیش میندیش که اندیشه گریهاچو نفطند بسوزند ز هر بیخ تریها
خرف باش خرف باش ز مستی و ز حیرتکه تا جمله نیستان نماید شکریها
جنونست شجاعت میندیش و دراندازچو شیران و چو مردان گذر کن ز غریها
که اندیشه چو دامست بر ایثار حرامستچرا باید حیلت پی لقمه بریها
ره لقمه چو بستی ز هر حیله برستیوگر حرص […]
