گنجور

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷

 

رقم می زد قلم وصف لب لعل تو بر کاغذ

قلم شد نیشکر وز نیشکر غرق شکر کاغذ

تنک دل را چه طاقت پیش طعن حاسدان آری

نیارد تاب زخم تیر چون باشد سپر کاغذ

بود کز زیر پا برداری و خوانی غم خود را

[...]

جامی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹

 

نهادم بهر شرح شوق هر گه خامه بر کاغذ

ز آهم خشک شد خامه ز اشکم گشت تر کاغذ

چو یعقوب از بر من برده یوسف طلعتی دوران

به اقلیمی که نفرستد پسر بهر پدر کاغذ

نکرد از کاغذی روزی دلم خوش روزگارش خوش

[...]

رفیق اصفهانی
 
 
sunny dark_mode