×
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۴۳
بسی خون جگر دارد سر زلف تو در گردن
ولی با او چه شاید کرد جز خون جگر خوردن
قلم پوشیده می رانم که اسرارم نهان ماند
اگرچه آتش سوزان بنی نتوان نهان کردن
مزن بلبل دم از نسرین که در خلوتگه رامین
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۲
روانی نیست محو جلوه را بیآبگردیدن
سزدکز اشک آموزد نگاه ما خرامیدن
به داد حسرت دل کس نمیپردازد ای بلبل
چوگل میباید اینجا از شکست رنگ نالیدن
فسردن چند، از خود بگذر و سامان توفان کن
[...]