گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶۶

 

به هر محفل بهشتی روی من منزل کجا گیرد؟

که از رضوان بهشت جاودان را رو نما گیرد

زشرم جلوه مستانه او سرو پا در گل

زطوق قمریان چون دود از روزن هوا گیرد

سر خورشید را چون صبح بیند در کنار خود

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶۷

 

مکن بر نفس رحمت با تو چون راه جفا گیرد

سزای کشتن است آن سگ که پای آشنا گیرد

مترس از نفس سرکش، پنجه تسخیر بیرون کن

که چون گیری گلوی اژدها شکل عصا گیرد

کسی کز خلق خواهد حاجت خود، مردنش اولی

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶۸

 

سبکسیر توکل کی پی هر رهنما گیرد؟

زمین بی نیازی نیست ممکن نقش پا گیرد

(زخورشید اختر ما تیره روزان کی جلا گیرد؟

چه پرتو چشم روزن از چراغ آسیا گیرد؟)

زمرگ تلخ پروا نیست بی برگ و نوایان را

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode