گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱۱

 

مرا زنگ ملال از دل شراب ناب بردارد

اگرچه بیشتر آیینه زنگ از آب بردارد

زفکر دور گردان رنگ می بازد، نمی دانم

که چون بارنگاه آن چهره سیراب بردارد؟

گره شد کار خضر از زندگانی سخت می ترسم

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۱۹

 

بر قصد طره سنبل چو زلفش تاب بر دارد

درآید آفتاب از پا چو سر از خواب بر دارد

به سیل گریه دادم در سر کویش دل خود را

مگر غافل خیال گل کند از آب بردارد

اسیر شهرستانی
 
 
sunny dark_mode