صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۷۳
نمیآیی به بیداری چو در آغوش من شبها
رها کن تا بدزدم بوسهای در خواب از آن لبها
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۷۴
به چشم مردم آگاه، این فرسودهقالبها
سوارانند در راه عدم افکنده مرکبها
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۷۵
بخیل دوربین زان میکند وحشت ز صحبتها
که چون اعداد، رجعت در کمین دارد ضیافتها
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۷۶
شود زیر و زبر مجموعه خاطر ز محفلها
ز جمعیت پریشان میشود سی پاره دلها
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۷۷
ز لعلش پر می گلرنگ شد پیمانهٔ دلها
ز چشم سبز او چینینما شد خانهٔ دلها
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۷۸
به چشم عاقبت بین هر که خود را دید در دنیا
به میزان قیامت خویش را سنجید در دنیا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۲۴
خبرها می دهد از می پرستی رنگ غمازت
گواه از خانه دارد غنچه خمیازه پردازت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۲۵
مرا در چاه چون یوسف وطن از مکر اخوان است
برادر گر پیمبرزاده باشد دشمن جان است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۱۱
کجا چشم بد از دود سپندم در گزند افتد؟
به بخت من گره در کار آتش از سپند افتد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۱۲
به جز دندان کز آب زندگی چون آسیا گردد
کدامین آسیا دیدی که از آب بقا گردد؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۱۳
به عادت هر کجا زهری است شیرین چون شکر گردد
به جز هجران که هر دم تلخی او بیشتر گردد؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۱۴
چنین از می گر آن سیب زنخدان لاله گون گردد
سرانگشت سهیل از زخم دندان جوی خون گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۱۵
طریق کفر و دین در شاهراه دل یکی گردد
دو راه است این که در نزدیکی منزل یکی گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۱۶
ز پرگویی دهان هرزه گویان باز می گردد
خموشی سرمه کوه بلند آواز می گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۱۷
دلی دارم که از یاد طرب غمناک می گردد
سری دارم که بر گرد سر فتراک می گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۱۸
به هرکس آسمان شد مهربان بیچاره میگردد
چو گل را باغبان بندد کمر آواره میگردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۱۹
غم روی زمین ما را غبار دل نمی گردد
که از گرد یتیمی آب گوهر گل نمی گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۲۰
به می خشکی ز طبع زاهدان زایل نمی گردد
به آب زندگانی این زمین قابل نمی گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۲۱
ز نخل خشک مریم این رطب بر خاک میبارد
که فرزند سعادتمند با خود رزق میآرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۲۲
ز بس اندیشه سرو از قامت آن دلربا دارد
ز طوق قمریان دایم ز ره زیر قبا دارد