قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۰ - در مدح ابونصر مملان
بقا بادت به پیروزی و هر روزی بقا بادت
که خصمان را و خویشان را بدیدن شادمان کردی

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۴ - در صنعت «جمع و تقسیم» و مدح فرماید
بزن ای ترک آهو چشم آهو از سر تیری
که باغ و راغ و کوه و دشت پر ماهست و پرشعری
یکی چون خیمهٔ خاقان، دوم چون خرگه خاتون
سیم چون حجرهٔ قیصر، چهارم قبهٔ کسری
گل زرد و گل خیری و بید و باد شبگیری
[...]

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة السادسة - فی الجنون
اگر شایسته کوی تو بودی پای من یکدم
سر گردون گردنده بزیر پای ما بودی

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة السادسة - فی الجنون
چنین سودائی و مجنون نماندی عاشق از هجرت
اگر وصل تو را یکشب سر سودای ما بودی

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة السادسة - فی الجنون
ز آهن صبر اگر کشتی گزیدی خرد و بشکستی
گر آن کشتی دمی در موج این دریای ما بودی

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۶۲ - ۵۰ - النوبة الثالثة
گر از میدان شهوانی سوی ایوان عقل آیی
چو کیوان در زمان خود را به هفتم آسمان بینی

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۴- سورة سبا- مکیة » ۲ - النوبة الثالثة
چه مانی بهر مرداری چو زاغان اندرین پستی
قفس بشکن چو طاووسان یکی بر پر برین بالا

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۴- سورة سبا- مکیة » ۲ - النوبة الثالثة
بمیر ای دوست پیش از مرگ اگر می زندگی خواهی
که ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ما

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۸۷- سورة الاعلى- مکیة » النوبة الثالثة
نیکو گفت آن جوانمرد که در ذمّ دنیا گفته:
چه مانی بهر مرداری چو زاغان اندرین پستی؟
اگر دینت همی باید، ز دنیا دار می بگسل
ورت دنیا همی باید، بده دین و ببر دنیا
ور از دوزخ همی ترسی، بمالی بس مشو غرّه
[...]

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۶۵ - ۵۱ - النوبة الثالثة
و گر زی حضرت قدسی خرامان گردی از عزت
ز دار الملک ربانی جنیبتها روان بینی

سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب هشتم » داستانِ مار افسای و مار
بمیر، ای دوست، پیش از مرگ، اگرمی زندگی خواهی
که ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ما

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح فخر الملک
وزیر عالم عادل که گاه گوهر افشانی
سحاب از شرم رو پوشد چو بنماید ید بیضا

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح فخر الملک
پناه افسر و خاتم که بر درگاه او روزی
شود یاقوت رمانی و گردد لؤلؤ لالا

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح فخر الملک
در عالم خاک پایت را زمین گشتند ازین معنی
که نور چشم امروز است و آب چشمه فردا

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح فخر الملک
مگر خصمت شبی می گفت با گردون که دستوری
که خورشیدیست در رفعت؛ سپهر دینی و دنیا

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح فخر الملک
دل و دست سخن گوی سخندان گردی و معطی
رخ و زلف وزارت را منور کردی و بویا

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح فخر الملک
چو عقل این ماجرا بشنید حالی در جواب آمد
که ای مرغ ضمیرت را نشیمن قرب او ادنی

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح فخر الملک
مسیر خامه ات را باد بر ارکان چنان حکمی
که بی نقدیر او تدبیر ناممکن بود عقلا

مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سیام
عجب سروی، عجب ماهی، عجب یاقوت و مرجانی
عجب جسمی، عجب عقلی، عجب عشقی، عجب جانی
عجب لطف بهاری تو، عجب میر شکاری تو
دران غمزه چه داری تو؟ به زیر لب چه میخوانی؟
عجب حلوای قندی تو، امیر بیگزندی تو
[...]

مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » یازدهم
بیا ای عشق سلطان وش، دگر باره چه آوردی؟
که بر و بحر از جودت، بدزدیده جوامردی
خرامان مست میآیی، قدح در دست میآیی
که صافان همه عالم، غلام آن یکی دردی
کمینه جام تو دریا، کمینه مهرهات جوزا
[...]
