گنجور

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۶

 

ز پیری، چون مرا قد همچو شمع سرنگون باشد

دم مرگست، از آنم گریه و افغان فزون باشد

نباشد زینتی، جز گوهر دل، اهل عرفان را

مرصع پوشی ما، همچو دریا از درون باشد

تو گر چوب ستم، مظلوم شمشیر دعا دارد

[...]

واعظ قزوینی
 
 
sunny dark_mode