گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸

 

چو شست عشق در جانم شناسا گشت شستش را

به شست عشق دست آورد جان بت پرستش را

به گوش دل بگفت اقبال رست آن جان به عشق ما

بکرد این دل هزاران جان نثار آن گفت رستش را

ز غیرت چونک جان افتاد گفت اقبال هم نجهد

[...]

مولانا
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۴

 

بهار خط، گل و می شد، نگاه فتنه مستش را

سیه مستی دوبالا گشت، چشم می‌ْپرستش را

حزین لاهیجی
 
 
sunny dark_mode