گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴۹

 

تو سر مستی و من عاشق، بیا تا با تو در غلتم

ز دست لعل تو تا چند در خون جگر غلتم

بغلتم هر زمان در زیر پایت باز برخیزم

چو رویت بنگرم بار دگر از پای در غلتم

چنان گشته ست حال عیش من از تلخی هجران

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۰

 

براهت بینم و از بیخودی بر رهگذر غلتم

بهر جا پا نهی، از شوق پا بوست بسر غلتم

بهر پهلو، که می افتم، بپهلوی سگت شبها

نمیخواهم کز آن پهلو بپهلوی دگر غلتم

بدان در وقت بسمل از تو میخواهم چنان زخمی

[...]

هلالی جغتایی
 
 
sunny dark_mode