گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۸۴

 

نباشد لقمه ای بی خون دل بر خوان درویشان

نگردد خشک هرگز از قناعت نان درویشان

نریزند آبروی خویش بهر عمر جاویدان

که باشد آبرو سرچشمه حیوان درویشان

از ایشان جوی همت گر هوای سلطنت داری

[...]

صائب تبریزی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۹

 

چه سرها از یقین شد گوی در میدان درویشان

به بازی هم نشد خم هیچ گه چوگان درویشان

چو شاهان ستمگر یوم دین در دست مظلومی

نخواهد شد گریبان، گوشهٔ دامان درویشان

بود خورشید، داغ و برق، آه و ماه، نور دل

[...]

سعیدا
 
 
sunny dark_mode