گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۰۷

 

مدام آن نرگس سرمست را در خواب می بینم

عجب مستیست کش پیوسته در محراب می بینم

اگر خط سیه کارش غباری دارد از عنبر

چرا آن زلف عنبر بیز را در تاب می بینم

اگرچه واضع خطست ابن مقله ی چشمم

[...]

خواجوی کرمانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » ترکیبات » ترکیب بند در رثاء سلطان یعقوب

 

منم یا رب که در خواب آن گل سراب میبینم؟

چه می بینم من بیخود مگر در خواب میبینم

چه نخلست این که از پیش نماز خلق میخیزد

چه شمعست اینکه جایش گوشه ی محراب میبینم

چه ناهمواریست این، وه که در خیل پریرویان

[...]

بابافغانی
 
 
sunny dark_mode