گنجور

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۹۸

 

نه هر بازو که در وی قوتی هست

به مردی عاجزان را بشکند دست

ضعیفان را مکن بر دل گزندی

که در مانی به جور زورمندی

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۰۱

 

فریدون گفت نقّاشان چین را

كه پیرامون خرگاهش بدوزند:

بدان را نیک دار ای مرد هشیار

كه نیكان خود بزرگ و نیک‌روزند

سعدی
 

سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۳ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۷۶-۱۵۱]

 

اگر عنقا ز بی برگی بمیرد

شکار از صید گنجشکان نگیرد

سعدی
 

سعدی » مجالس پنجگانه » شمارهٔ ۲ - مجلس دوم

 

گدایان بینی اندر روز محشر

به تخت ملک همچون پادشاهان

چنان نورانی از فرّ عبادت

که گویی آفتابانند و ماهان

تو خود چون از خجالت سر برآری

[...]

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۱

 

جوانی پاکباز پاکرو بود

که با پاکیزه رویی در کرو بود

چنین خواندم که در دریای اعظم

به گردابی درافتادند با هم

چو ملاح آمدش تا دست گیرد

[...]

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی

 

کریمان را، به دست اندر، دِرَم نیست

خداوندانِ نعمت را کَرَم نیست

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی

 

سگی را گر کلوخی بر سر آید

ز شادی برجهد کاین استخوانی‌ست

وگر نعشی دو کس بر دوش گیرند

لئیم‌الطبع پندارد که خوانی‌ست

سعدی
 
 
۱
۷
۸
۹
sunny dark_mode