گنجور

فایز » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۸۱

 

دل من در خم زلفت گره گیر

چنان شیری که افتاده به زنجیر

ترحم کن دمی بر فایز زار

مگر در مذهبت کردم چه تقصیر

فایز
 

فایز » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۸۲

 

دلم در حلقه زلفش گره گیر

چو دزدان گرفتار به زنجیر

بپرسید ای هواداران فایز

از آن زنجیربان، ما را چه تقصیر

فایز
 

فایز » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۸۳

 

مسلمانان گرفتار دلستم

ضعیف‌المال و بیمار دلستم

نبود اینقدر فایز بی‌بصیرت

کنون درمانده در کار دلستم

فایز
 

فایز » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۸۴

 

چرا از دلبر حورا سرشتم

چو آدم دور از باغ بهشتم

به کام دل نشد فایز از او دور

بشد روز ازل این سرنوشتم

فایز
 

فایز » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۸۵

 

ندانم خواب یا بیدار بودم

ز شوقش مست یا هشیار بودم

به باغ خلد فایز بود گویا

و یا سر در کنار یار بودم

فایز
 

فایز » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۸۶

 

فراق لاله‌رویان ساخت کارم

ربود از کف عنان اختیارم

پس از صد سال بعد از مرگ فایز

گل حسرت بروید بر مزارم

فایز
 

فایز » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۸۷

 

مگر یار آمده بر پشت بامم

که بوی جنت آید بر مشامم؟

فرود آ گرچه فایز نیست قابل

بیا بنشین نگه دار احترامم

فایز
 

فایز » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۸۸

 

تو بر من بگذری چون برق رخشان

منت چون رعد اندر پی خروشان

ز باران سرشک چشم فایز

بروید لاله چون فصل بهاران

فایز
 

فایز » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۸۹

 

خیال کشتن من داشت جانان

کدامین سنگدل کردش پشیمان

ندانست عید فایز آن زمانست

که گردد در منای دوست قربان

فایز
 

فایز » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۹۰

 

پس از ببریدن و پیوند جانان

مرا خوش آمده از دادن جان

پس از مرگ جوانی همچو فایز

تو را خوش باد صحبت با رفیقان

فایز
 

فایز » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۹۱

 

مه بالانشین، پایین نظر کن

به مسکینان کلامی مختصر کن

بتا فایز غریب این دیار است

محبت با غریبان بیشتر کن

فایز
 

فایز » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۹۲

 

مرو ای جان شیرین از بر من

توقف کن که آید دلبر من

بده فایز به تلخی جان شیرین

که جانانت بگیرد سر به دامن

فایز
 

فایز » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۹۳

 

اگر هنگام مردن دلبر من

نهد از مهر بر زانو سر من

بگیرد یار فایز را در آغوش

بسا آسان رود جان از تن من

فایز
 

فایز » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۹۴

 

به سیر باغ رفتم باختم من

نظر بر نوگلی انداختم من

الهی دیده فایز شود کور

که دلبر آمد و نشناختم من

فایز
 

فایز » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۹۵

 

خم ابروست یا شمشیر بهمن

مژه یا نیزه یا تیر تهمتن

بت فایز منیژه‌سان به یکبار

به چاهم درفکن مانند بیژن

فایز
 

فایز » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۹۶

 

ز گشت و پیچ این شلوار رنگین

خرامان رفتن و این وضع سنگین

کند مجبور فایز را در آخر

که مجنون‌وار خارج گردد از دین

فایز
 

فایز » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۹۷

 

دل از من چشم شهلا دلبر از تو

لب خشکیده از من کوثر از تو

بنه بر جان فایز منت از لطف

سر از من سینه از من خنجر از تو

فایز
 

فایز » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۹۸

 

دلا تا چند در آزارم از تو

گهی نالان، گهی بیمارم از تو

تو فایز در جهان بدنام کردی

برو ای دل که من بیزارم از تو

فایز
 

فایز » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۹۹

 

دو گیسو را به دوش انداختی تو

ز ملک دل دو لشکر ساختی تو

به استمداد چشم و زلف و رخسار

به یکدم کار فایز ساختی تو

فایز
 

فایز » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۰۰

 

نسیم، امشب عجب دفع غمی تو

یقین دارم نه از این عالمی تو

شمیم زلف یار فایزستی

و یا ز انفاس بن مریمی تو؟

فایز
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۳۲
sunny dark_mode