گنجور

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۳۸ - به ملک خویش عثمانی امیر است

 

به ملک خویش عثمانی امیر است

دلشگاه و چشم او بصیر است

نپنداری که رست از بند افرنگ

هنوز اندر طلسم او اسیر است

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۷۰ - اگر دانا دل و صافی ضمیر است

 

اگر دانا دل و صافی ضمیر است

فقیری با تهی دستی امیر است

به دوش منعم بی دین و دانش

قبائی نیست پالان حریر است

اقبال لاهوری
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۱۱

 

سرش بی مو و لیکن د لپذیر است

خدا مرگم دهد این وصف کیر است

ایرج میرزا
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۱ - طبیبان وطن

 

نگویند این‌ مرض‌ صعب‌ و خطیر است

دربغاکاین‌مریض‌از عمر سیر است

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۳
۴
۵