از این کوری اگر نوری پدیدار

شود پیدا مگر گردد خبردار

نبینم هیچ جز تو عین ددار

سرای من کنون جانا پدیدار

تو بحری جوهر تو هست بیدار

کنون از بحر آن جوهر خبردار

از او اسرارها آمد پدیدار

حقیقت عقل و عشق آمد خبردار

سخن از عشق خواهم گفت ودیدار

که تا ذرّات شد اینجا خبردار

تناسخ دورت اندازد ز دیدار

مر این یک نکته را از جان نگهدار