گنجور

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » بسم الله الرحمن الرحیم

 

دوئی را نیست در نزدیک تو راه

حقیقت ذات پاکت قل هو الله

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » بسم الله الرحمن الرحیم

 

گهی پیدا شوی از عشق چون ماه

گهی پنهان شوی در هفت خرگاه

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » بسم الله الرحمن الرحیم

 

تو امّید منی درگاه و بیگاه

کنون از کردَها استغفرالله

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » بسم الله الرحمن الرحیم

 

دل عطّار پر خون شد درین راه

که تا شد از وصال دوست آگاه

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » بسم الله الرحمن الرحیم

 

مرا زین سگ امانی ده درین راه

ز دید خویشتن گردانش آگاه

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در معراج حضرت رسالت علیه الصلوة والسلام

 

تمام انبیا را دیده در راه

مر او را کرده از اسرار آگاه

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در معراج حضرت رسالت علیه الصلوة والسلام

 

سؤالی کرد از جبریل آن شاه

چرا ماندی قدم نه اندرین راه

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در معراج حضرت رسالت علیه الصلوة والسلام

 

در امشب آنچه مقصودست ازو خواه

که خواهی دید بی‌شک امشب الله

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت فاروق رضی الله عنه

 

چو او چشم و چراغ آمد ز درگاه

تو بی چشم و چراغش چون روی راه

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت فاروق رضی الله عنه

 

که گر نبود چراغ و چشم در راه

ندانی چاه از ره راه از چاه

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت ذی النورین رضی الله عنه

 

ز بهر حرمت دستش از آنگاه

به مکروهی نبود آن دست را راه

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

مگر شوئی که آن زن داشت ناگاه

برای حج روانه گشت در راه

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

ببردندش به صحرا بر سر راه

روان کردند سنگ از چارسوگاه

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

که گر جان دادمی بر دارناگاه

نبودی هرگزم چون عشق این ماه

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

بزرگانش چنین گفتند کای شاه

ز ما هر کس که خواهی دختری خواه

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

خریده زن بجانم باز وانگاه

منش بفروختم شد قصّه کوتاه

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

چو گردانید شوی خویش را شاه

به اعرابی وزارت داد آنگاه

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

چو لختی رفت آن غم دیده در راه

پدید آمد دهی از دور ناگاه

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

که آن زن را فرو گیرند ناگاه

برآرند آرزوی خود باکراه

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

بسی خلق آمدند از شهر در راه

غلامی را همی دیدند چون ماه

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴۹
sunny dark_mode