گنجور

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۰

 

نه صبر از وصل جانان می توان کرد

نه هجران بر خود آسان می توان کرد

نه با دل بر توان آمد به تدبیر

نه از وصل تو درمان می توان کرد

نه سرّ عشق با کس می توان گفت

[...]

جهان ملک خاتون
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۱

 

رخی از باده رخشان می توان کرد

گلی از شعله خندان می توان کرد

اگر از خویش پنهان می توان شد

تو را از خلق پنهان می توان کرد

ز شور بیخودی در بزم مستان

[...]

اسیر شهرستانی
 
 
sunny dark_mode