گنجور

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر هزج » پاره ۱

 

شبی دیرند و ظلمت را مهیا

چو نابینا درو دو چشم بینا

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر هزج » پاره ۲

 

درنگ آر ای سپهر چرخ وارا

کیاخن ترت باید کرد کارا

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر هزج » پاره ۳

 

چراغان در شب چک آن چنان شد

که گیتی رشک هفتم آسمان شد

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر هزج » پاره ۴

 

چو یاوندان به مجلس می گرفتند

ز مجلس مست چون گشتند رفتند

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر هزج » پاره ۵

 

نیارم بر کسی این راز بگشود

مرا از خال هندوی تو بفنود

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر هزج » پاره ۶

 

اگرچه در وفا بی شبهی و دیس

نمی‌دانی تو قدر من ازندیس

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر هزج » پاره ۷

 

بود زودا، که آیی نیک خاموش

چو مرغابی زنی در آب پاغوش

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر هزج » پاره ۸

 

الهی، از خودم بستان و گم کن

به نور پاک بر من اشتلم کن

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر هزج » پاره ۹

 

سر سرو قدش شد باژگونه

دو تا شد پشت او همچون درونه

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر هزج » پاره ۱۰

 

تو ازفرغول باید دور باشی

شوی دنبال کار و جان خراشی

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر هزج » پاره ۱۱

 

به راه اندر همی شد شاهراهی

رسید او تا به نزد پادشاهی

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر هزج » پاره ۱۲

 

بهشت آیین سرایی را بپرداخت

زهر گونه درو تمثال‌ها ساخت

ز عود و چندن او را آستانه

درش سیمین و زرین پالکانه

رودکی