ملکالشعرای بهار » گزیده اشعار » قطعه
نهفته روی به برگ اندرون گلی محجوبز باغبان طبیعت ملول و غمگین بود
ز تاب و جلوه اگر چند مانده بود جداولی ز نکهت او باغ عنبرآگین بود
ز اوستادی خورشید و دایگانی ماهجدا به سایهٔ اشجار، فرد و مسکین بود
نه با تحیت نوری ز خواب برمیخاستنه با فسانهٔ مرغی سرش به بالین بود
فسرده عارض بیرنگ او […]

کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۷۲ - ایضاً له
فروغ روی شریعت تویی که همواره
سواد مسند تو پشت ملّت و دین بود
تو شهسوار بدی در صف کرم آنگاه
که نقره خنگ سپهر از هلال نوزین بود
ز شوق گوهر لفظ تو ای بسا شبها
که آستین من از روی من گهر چین بود
اگر ز هجر تو تلخست زندگانی من
عجب مدار که وصل تو جان شیرین بود
هر آن […]
