انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۵۲ - در شکایت
بزرگوارا دانی کز آفت نقرس
ز هرچه ترشی من بنده میبپرهیزم
شراب خواستم و سرکهای کهن دادی
که گر خورم به قیامت مصوص برخیزم
شراب دار ندانم کجاست تا قدحی
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲
سحرگهان که ز بهر صبوح برخیزم
هزار فتنه ز هر گوشه یی برانگیزم
چو خطّ دوست زنم دست در گل و سوسن
چو زلف یار بسر و سهی در آویزم
بدان امید که با یار خلوتی سازم
[...]
ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۵
چو گرد در رهت افتادهام که برخیزم
به دامن تو ازین رهگذر در آویزم
نظر به قد تو دارم که فتنه از بالاست
چو لاف عشق زدم از بلا نپرهیزم
من و شمایل شیرین و شورش فرهاد
[...]
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۹۹
توان گریخت به جایی ز دشمنان لیکن
چو خود عدوی خودستم چگونه بگریزم
ز خویش لاجرمم چون گریز ممکن نیست
جز این چه چاره که با خود همیشه بستیزم
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۷۷ - نسیم صبح
ز روی بحر و سر کوهسار می آیم
ولیک می نشناسم که از کجا خیزم
دهم به غمزده طایر پیام فصل بهار
ته نشیمن او سیم یاسمن ریزم
به سبزه غلتم و بر شاخ لاله می پیچم
[...]