حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷
ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شددل رمیده ما را رفیق و مونس شد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشتبه غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبافدای عارض نسرین و چشم نرگس شد
به صدر مصطبهام مینشاند اکنون دوستگدای شهر نگه کن که میر مجلس شد
خیال آب خضر بست […]

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۴
شبی که روی تو ما را چراغ مجلس شد
به سوختن دل پروانهاش مهوس شد
دو چشمت از دل و دین آنچه داشتم بردند
توانگری که به مستان نشست مفلس شد
ز کیمیای نظر چون تو خاک زر سازی
تفاوتی نکند گر وجود ما مس شد
دگر مرا به خیالت ز بی کسی چه ملال
چو غم رفیق و بلا یار و […]
