گنجور

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳

 

دلم به زخم توان داد، بی تپیدن نیست

که کشته ی تو نصیبش ز آرمیدن نیست

گذشت و سوختم از انتظار و باز ندید

درین دیار مگر رسم باز دیدن نیست؟

ز باغ وصل جه حاصل؟ دلا تصور کن

[...]

عرفی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۵

 

مقیدان وفا را ز دل رمیدن نیست

به دامنی‌که ته پاست باب چیدن نیست

ز ناکسی عرق انفعال تسلیمیم

به عرض سجده ما جبهه بی‌چکیدن ‌نیست

ز سحربافی بی‌ربط کارگاه نفس

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode