گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۱

 

خط تو چهره گشای بهار آینه است

تبسمت گل جیب و کنار آینه است

ز اشتیاق تماشای خود چه خواهی کرد؟

که آه غیرت من پرده دار آینه است

هزار میکده خون جگر تلف کردیم

[...]

صائب تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۴

 

زبس به خلوت حسن توبارآینه است

نگاه هر دو جهان در غبار آینه است

هجوم چاک‌گل آغوش شبنم است اینجا

بهار هم چقدر دلفگار آینه است

کدام جلوه‌ که محتاج صافی دل نیست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۵

 

ز نقش پای تو کابینه ‌دار آینه است

بساط روی زمین را بهار آینه است

اگر ز جوهر آیینه نیست دام به دوش

چرا زروی تو حیرت شکار آینه است

به یاد جلوه نظر باختیم لیک چه سود

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode