گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۱

 

تو آن مهی که برد خجلت آفتاب از تو

تو آن گلی که شود غنچه در نقاب از تو

دلم که عشق بر او صد در بلا بگشاد

رخ امید نتابد به هیچ باب از تو

همیشه عادت شاهان بود عمارت ملک

[...]

جامی
 
 
sunny dark_mode