گنجور

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۳

 

نشد شبی که می خونم از سبو نچکد

فشردهٔ جگر از چشم تر به رو نچکد

که قطره ای به لبم می چکاند از یاری

اگر تراوش تبخاله در گلو نچکد؟

ز باده ای که دماغ امید تر سازم

[...]

حزین لاهیجی
 
 
sunny dark_mode