گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۸

 

چو دل نمی‌دهد از کوی دوست برگشتن

ضرورتست در آن آستان به سر گشتن

من از برای چنان آفتاب رخساری

چو سایه عار ندارم ز دربدر گشتن

چون در میان نتوان کرد دست با شیرین

[...]

اوحدی
 
 
sunny dark_mode