صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۰۳
پیاله ای به لبم چرخ آشنا نکند
که بخت شور نمک در شراب ما نکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۰۴
دلی که آب شد از عشق برقرار بود
که گل گلاب چو گردید پایدار بود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۰۵
دل از رفیق گرانجان ز عمر سیر شود
سفر به پای شتر هر که کرد پیر شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۰۶
به دست من کمر نازک تو چون آید؟
مگر مرا ز کف دست مو برون آید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۰۷
اگر ز دست تهی، کام برنمی آید
چگونه بهله برون زان کمر نمی آید؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۵۵
کریم سایل خود را غنی کند یکبار
دو بار لب نگشاید صدف به ابر بهار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۵۶
یکی هزار شود داغ در دل افگار
زمین سوخته، جان می دهد به تخم شرار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۵۷
ندیده ایم به جز ماه روزه ماه دگر
که از تمام بود ناقصش مبارک تر!
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۶۱
مخور فریب محبت ز ناله همه کس
مشو چو شیشه می هم پیاله همه کس
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۷۷
به عزم صید چنان گرم خاست شهبازش
که خنده در دهن کبک سوخت پروازش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۹۶
اگر عزیز توان شد به آبروی کسان
نماز نیز قبول است با وضوی کسان
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۹۷
توان به خامشی از عمر کام دل بردن
دراز می شود این رشته از گره خوردن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۹۸
به طوق غبغب سیمین او نظر واکن
هلال ماه در آغوش را تماشا کن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۹۹
عرق به چهره اش از تاب می نشسته ببین
به روی آینه عقد گهر گسسته ببین
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۱۶
عرق فشان رخ خود از شراب ساخته ای
ستاره روی کش آفتاب ساخته ای
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۱۷
کیم، به وادی فقر و سلوک نزدیکی
چو تیغ کرده قناعت به آب باریکی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۳۵
برات رزق ترا از زراعت ایزد پاک
به خط سبز نوشته است بر صحیفه خاک
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۵۴
چنان که جمله عبادات از وضوست تمام
وجود آدم خاکی به آبروست تمام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۵۵
نجست ناوک آهی درست از شستم
به غبغب هدفی آشنا نشد دستم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۵۶
مرا که هست میسر سبو به دوش کشم
چرا کباده خمیازه تا به گوش کشم؟