×
ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۶۳
چو آفتاب شد از اوج خود بخانۀ ماه
بخیش خانه رو و برگ بید و باده بخواه
شراب لعل بده ، اندکی بدور و بده
میان دور درون ساتگینیی گه گاه
بدشت بادۀ رنگین تلخ نوشیدن
[...]
ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۶۶
پریرخی که ز شرمش نهان شدست پری
پری مثال نهان گشت و شد ز مهر بری
عیان بدیده گر او را نبینی آن نه عجب
که گر پریست چنین آمدست رسم پری
گر آبگینه پری را ببیندی بدرست
[...]
ازرقی هروی » مقطعات » شمارهٔ ۱
خدایگانا ، مهمان بنده بودستند
تنی دو ، دوش ، بنقل و نبید ورود و کباب
بطبع خرم و خندان شراب نوشیدند
که بر خماهن گردون فروغ زد سیماب
نه بر مزاج یکی دست یافت گرمی می
[...]
ازرقی هروی » مقطعات » شمارهٔ ۹
اگر چه نرگس دان ها ز سیم و زر سازند
برای نرگس هم خاک نرگسستان به
بغربت اندر اگر سیم و زر فراوانست
هنوز هم وطن خویش و بیت احزان به
۱
۲