گنجور

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۴

 

خوشا سراب که، پا از عدم برون نگذاشت

قدم چو موج، درین بحر نیلگون نگذاشت

از آن جرس زته دل همیشه نالان است

که پا زحلقه دلبستگی برون نگذاشت

بس است بر جگر عقل داغ این معنی

[...]

واعظ قزوینی
 
 
sunny dark_mode