گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

دمی که آن گل خندان بقصد خون منست

ز خوی نازک او نیست از جنون منست

بنا امیدی از آن آستان شدم محروم

نشان بخت بد و طالع زبون منست

برون ز بزم طرب سوزدم بخنده چو شمع

[...]

بابافغانی
 
 
sunny dark_mode