قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۸ - در مدح امیر شمس الدین و ابوالمعالی
زمانه تا برخت چشم بد همی نرسد
همی نویسد گردش ز غالیه افسون
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۸ - در مدح امیر شمس الدین و ابوالمعالی
اگر کمر بندی زی میانت راهنمای
وگر سخن گوئی زی دهانت راهنمون
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۸ - در مدح امیر شمس الدین و ابوالمعالی
کس از میانت نگفتی خبر که مدحش چیست
کس از دهانت نداری نشان که وصفش چون
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۸ - در مدح امیر شمس الدین و ابوالمعالی
از آن فزاید هر روز بر تو مهر مرا
که نیکوئیت فزونست و مردمی افزون
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۸ - در مدح امیر شمس الدین و ابوالمعالی
بباغ پر گل ماند رخ تو مالامال
زمانه بسته بشمشاد گرد او پر هون
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۸ - در مدح امیر شمس الدین و ابوالمعالی
لب تو خسته مژگانت را دهد مرهم
دل من از پی این شد بمهر تو مرهون
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۸ - در مدح امیر شمس الدین و ابوالمعالی
چو موم شد دل سنگ من از هوای رخت
چو شد ز بهر ملک نرم روزگار حرون
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۸ - در مدح امیر شمس الدین و ابوالمعالی
جهان ستان چو ملوکان باستان جستان
که هست خانه فرهنگ را بفضل ستون
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۸ - در مدح امیر شمس الدین و ابوالمعالی
بشهریاری شکاری بسان اسکندر
بروزگار شناسی بسان افریدون
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۸ - در مدح امیر شمس الدین و ابوالمعالی
نه هیچ مرد بود بی نوا بدرگه او
نه هیچ خلق بود تشنه بر لب جیحون
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۸ - در مدح امیر شمس الدین و ابوالمعالی
کفش چو بحری موج گهر بخارش جود
سنانش ابری با رانش سیل و سیلش خون
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۸ - در مدح امیر شمس الدین و ابوالمعالی
بتیغ تیز دمار صناعت داود
بکف راد هلاک فکنده قارون
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۸ - در مدح امیر شمس الدین و ابوالمعالی
هزار یک بنیاید برون دریا آب
که در و دینار آید ز دست او بیرون
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۸ - در مدح امیر شمس الدین و ابوالمعالی
جفا بگوید و پیش آورد همی تأخیر
سخا بگوید و پیدا کند بکن فیکون
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۸ - در مدح امیر شمس الدین و ابوالمعالی
گه مجالسه خلقش چو عنبر سار است
گه مذاکره لفظش چو لؤلؤ مکنون
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۸ - در مدح امیر شمس الدین و ابوالمعالی
ایا بدانش چون مهتر ارسطالیس
بدین و دولت چون اوستاد افلاطون
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۸ - در مدح امیر شمس الدین و ابوالمعالی
همه ببدره دهی جعفری و منصوری
همه برزمه دهی ششتری و سقلاطون
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۸ - در مدح امیر شمس الدین و ابوالمعالی
بروز رامش و رادی زبون دست و دلی
بروز کوشش و فرمان ترا زمانه زبون
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۸ - در مدح امیر شمس الدین و ابوالمعالی
ترا عدو نبود مرد طالع مسعود
ترا ولی نبود مرد اختر وارون
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۸ - در مدح امیر شمس الدین و ابوالمعالی
اگرچه عالم مامور بود مامون را
تراست بر در مامور مهتر از مامون