قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
بصلحش اندر شادی بجنگش اندر غم
بمهرش اندر منبر بکینش اندر دار

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
بنانش هست زمینی که روزی آرد بر
سنانش هست درختی که مرگ دارد بار

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
نشاط و ناز و خوشی باد کار او هر سال
که با سعادت او رنج و غم ندارد کار

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
همه جهانش بزنهار تیغ تیز ولی
درم نیابد از دست رادا و زنهار

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
دل موافق با مهر او جدا ز نهیب
تن موالی با فر او بری زنهار

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
موالیانش بلیل و نهار در طربند
معادیانش ندانند لیل را ز نهار

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
ز بیم خصم سراسر جهان حصار کنند
همی کشند بدنیا و بر فلک دیوار

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
اگر حصار ندارد ز خصم باکش نیست
بس است در کف شمشیر پیش خصم حصار

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
قوام ملک و دل و دین و تاج و فخر ملوک
ابوالمعالی دشمن گداز و شیر شکار

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
ز خسروان جهان بیش هست مقدارش
از آنکه خواسته را نیست نزد او مقدار

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
بدین جهان دل خصمانش فارغ است ز نور
بد آن جهان تن یارانش ایمن است ز نار

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
چو خشم گیرد بر دشت و می خورد بسرای
ازو سوار پیاده شود پیاده سوار

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
اگر مخالف با کین او کمر بندد
ز کین او کمرش بر میان شود زنار

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
ز شاعران بخرد آفرین بسیم حلال
ز زائران بستاند دعا بزر عیار

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
نیافرید برادی چو او فلک مخلوق
نپرورید بمردی چو او فلک دیار

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
ز وصف خویش خالی نماند آنچه زمین
ز نام جودش فارغ نماند آنچه دیار

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
نه ز آب خیزد آتش نه از زبانش بدی
نه ز آتش آب بریزد نه نام نیکش عار

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
از او هزار عطا وز ولی سؤال یکی
یکی پیاده ازو وزعد و هزار سوار

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
اگر بجوید آرام از او زمانه سزد
کزو نیافته است ایچ راد مرد آزار

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
اگرچه زار کسی مدح او کند ز سخاش
چنان کند که نماند کس از نژادش زار
