گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین

 

خزینه بخش و ولایت ستان ملک جستان

دمار جان بداندیش و آفتاب تبار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین

 

جهانش گشته برادی و راستی خوشنود

زمانه داده برادی و راستیش اقرار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین

 

قرار خلق جهان از قرار دولت اوست

بدولت و طربش باد جاودانه قرار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین

 

از او شده است کریمی بلند و زفتی پست

وز او شده است گرامی مدیح و خواسته خوار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین

 

بصلحش اندر شادی بجنگش اندر غم

بمهرش اندر منبر بکینش اندر دار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین

 

بنانش هست زمینی که روزی آرد بر

سنانش هست درختی که مرگ دارد بار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین

 

نشاط و ناز و خوشی باد کار او هر سال

که با سعادت او رنج و غم ندارد کار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین

 

همه جهانش بزنهار تیغ تیز ولی

درم نیابد از دست رادا و زنهار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین

 

دل موافق با مهر او جدا ز نهیب

تن موالی با فر او بری زنهار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین

 

موالیانش بلیل و نهار در طربند

معادیانش ندانند لیل را ز نهار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین

 

ز بیم خصم سراسر جهان حصار کنند

همی کشند بدنیا و بر فلک دیوار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین

 

اگر حصار ندارد ز خصم باکش نیست

بس است در کف شمشیر پیش خصم حصار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین

 

قوام ملک و دل و دین و تاج و فخر ملوک

ابوالمعالی دشمن گداز و شیر شکار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین

 

ز خسروان جهان بیش هست مقدارش

از آنکه خواسته را نیست نزد او مقدار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین

 

بدین جهان دل خصمانش فارغ است ز نور

بد آن جهان تن یارانش ایمن است ز نار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین

 

چو خشم گیرد بر دشت و می خورد بسرای

ازو سوار پیاده شود پیاده سوار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین

 

اگر مخالف با کین او کمر بندد

ز کین او کمرش بر میان شود زنار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین

 

ز شاعران بخرد آفرین بسیم حلال

ز زائران بستاند دعا بزر عیار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین

 

نیافرید برادی چو او فلک مخلوق

نپرورید بمردی چو او فلک دیار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین

 

ز وصف خویش خالی نماند آنچه زمین

ز نام جودش فارغ نماند آنچه دیار

قطران تبریزی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode