گنجور

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱

 

بملک عشق دل شادمان نمی ماند

گل شکفته درین گلستان نمی ماند

نمی خورد غم روزی کسیکه قانع شد

همای هرگز بی استخوان نمی ماند

چرا چو موج همیشه است بیقراری ما

[...]

کلیم
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳

 

شبی که غیر در آن آستان نمی‌ماند

مرا شکایتی از پاسبان نمی‌ماند

ز پنج‌روزه تماشای گل، دریغ مدار

که باغ گل، به تو ای باغبان نمی‌ماند

به دامت آیم و، دانم که مرغ هیچ چمن

[...]

آذر بیگدلی
 
 
sunny dark_mode