گنجور

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۳

 

زحرف شکوه ایام لب چنان بستم

که گر بنزد طبیب آمدم زبان بستم

سیاهی شب آنزلف رنگ بست نبود

که من در آن شکن طره آشیان بستم

بکف عنان دو طوفان نگاه نتوان داشت

[...]

کلیم
 
 
sunny dark_mode