گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴۵

 

دریغ آن همه امّیدِ من به یاریِ تو

دریغ آن همه اخلاص و دوستاری تو

کجا شد آن همه پیوند و مهربانی‌ها

کجا شد آن همه سوگند و جان‌سپاری تو

همان نیی که شبان در فراقِ من تا روز

[...]

حکیم نزاری
 

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۵ - حکایت سفینه غلام

 

چرا از آدمیان کس نکرد یاری تو

که این کمینه بیایم به جان نثاری تو

صامت بروجردی