گنجور

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۷

 

زآه من دل آن سنگدل به تنگ آمد

دلا بنال که این تیر هم به سنگ آمد

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۱۴

 

نه تیر رفته بسوی کمان فراز آید

نه روزگار جوانی که رفت باز آید

نعیم روز جوانی مده بدست هوا

که شمع شب ز هوا زود در گداز آید

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۱۵

 

دلم چگونه نپیچید به خود چو مار امشب

فتاده در کف اغیار زلف یار امشب

چرا ز دل نکشم چون هزار نالۀ زار

که خفته نوگل من در کنار خار امشب

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۲

 

رهم نمیدهد اغیار بر سر کویش

که کام دل بنگاهی ستانم از رویش

هزار جان و دلم دادی ایدریغ خدای

که بستمی دل و جانی بهر سر مویش

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۸

 

تا پی عربده مژگان تو پیوست به هم

شست زنجیری زلف تو ز جان دست به هم

به سر زلف تو از شانه شکستی مرساد

که شکست دل ما را نتوان بست به هم

پیش چشم تو اگر جان نسپارم چه کنم

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۷۵

 

هوای زلف تو تا جا گرفته در دل من

بجز خیال پریشان نبوده حاصل من

ز حیرت تو نماند مرا محال جواب

اگر بحشر رود پرسشی ز قاتل من

خیال روی توام آرزوست شب در خواب

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۸۵

 

چه مژده بود که باد سحرگهی آورد

هوای شور و طرب بر دلم رهی آورد

دل از سموم حوادث کنون شود ایمن

که رو به سایهٔ آن قامت سهی آورد

نیر تبریزی
 
 
sunny dark_mode