گنجور

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۵ - تاریخ زلزله عجیبه سیلاخور

 

به گوش خلق ز بس شد ز باد غفلت پر

نهیب مرگ بود چون نوای زنگ شتر

چنان نجاست طول عمر سرایت کرد

که قلب شسته نگردد ز آب جاری و کر

هر آنچه آیت تنبیه حق کند ظاهر

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۱۱ - و برای او

 

شکر ز گفته (صامت) ز بس فراوان است

بهای شکر و بازار قند ارزان است

ولی هزار شکر جای نان نمی‌گیرد

هزار شعر و غزل پیش گرده حیران است

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۵۵ - ماده تاریخ

 

به عرش سود سر فخر خویشتن را فرش

از این شرافت بی‌منتهای فیض عظیم

نمود گوهر پاکی مقام در دل خاک

که در بهاء بها بود همچو در یتیم

به نور وادی ایمن چه طور سینا گشت

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۵۶ - دو بیت دیگر

 

به وصف روی تو گفتم که این گل خودروست

هزار آتشم اندر جگر ز شعله اوست

چه آوری بسرم ای صنم اگر گویم

خدا نکرده که بالای چشم تو ابروست

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۵۹ - دو بیت دیگر

 

دلم ز دست جفایت ز بس به تنگ آمد

ز آه نیمه شب چاره‌ای به چنگ آمد

ولی عجب کنم از سختی دلت که ز آه

هزار تیر فکندم مگر به سنگ آمد

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۶۱ - دو بیت دیگر

 

توانگران که هم سیم و زر زیاده کنند

برای راحت میراث خود نهاده کنند

دهند نسیه خوران را حواله سادات

چراغ ریخته انذر امامزاده کنند

صامت بروجردی
 
 
sunny dark_mode