گنجور

کمال‌الدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۵ - و قال ایضا

 

غریب و خسته و درمانده ام خداوندا

ز فیض فضل، تو یک شربت شفا بفرست

چو لاله غرقه بخونم در آتش شوقت

نسیم لطفی از عالم بقا بفرست

ببوی رحمت تو بنده کرد جان بازی

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۱۶ - و قال فی التهدید

 

زمن کدام کریم حلال زاده بود

که یک دو بیتک باصدر محترم گوید

که خادم ارچه ار آنجا که نیک ذاتی اوست

بدنسبت شعر افحش و هرزه کم گوید

ولی ز روی مکافات طبع هم گه گاه

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۱۸ - و قال

 

زهی سپهر محلی که دون رتبت توست

هرآنچه عقل زاقسام آفرین داند

تویی که شخص هنر از طوارق حدثان

حریم جاه ترامعقلی حصین داند

بدان نشاط فلک گرد خویش میگردد

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۱۹ - و قال ایضاً

 

آیا ستوده خصالی که بر سپاه نیاز

همیشه خیل عطای تو هست مستولی

از آن سؤال که در خدمتت اشارت رفت

جواب باز ده ارفملیت ورقولی

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۳۰ - وله ایضا

 

شگرف برگ نها دست دررزان انگور

در خزانه گشادست بر خزان انگور

نگر نگر که ز یک دانه ها هزاران شاخ

ز سوی ساحل بحرین کاروان انگور

بدر لؤلوی خوشاب پیش تخت عریش

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۳۱ - و له ایضاً

 

گشاده در مه مهراز رخان نقاب انگور

نموده عقد پراز لؤلؤ خوشاب انگور

فراز دیدۀ مخمور خوب می بندد

زشعرم مسکی و مخمری دو صد نقاب انگور

.............................................

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 
 
sunny dark_mode