نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۲
میان شده و معجر خصومتی افتاد
چنانکه پوشی و دستار را مقالات است
ندیم شده برک بر علم نوشت این بیت
که بر دقایق معنیش بس دلالات است
(گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه)
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۷
چنین که دختر فکرم جهیز معنی یافت
سزد که حجله رخت از برای او باشد
همه ز جامه رنگین وعظ میگویم
( که هر کجا که عروسیست رنک و بو باشد)
نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۹
گذشت موسم سرما و پوستین و نمد
فکندم از خود و در بر دگر کتان آمد
چو دید وصل کتان عضو گفت مشتاقم
(عجب عجب که ترا یاد دوستان آمد)
نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۱۰
گتاب البسه یکجا بنظم البسه ام
یکی خرید ولی قیمتم هنوز نداد
ملازمیش بمن گفت از پی اینوجه
(بهرزه گیوه مدرکان بخورد و بر دو نهاد)
نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۱۶
به فکر اطعمه و البسه من و بسحاق
(به نان خشک قناعت کنیم و جامهٔ دلق)
نبرده فضلهٔ معنی ز کیس و کاسهٔ کس
(که بار منت خود به که بار منت خلق)
نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۱۸
شنیدهام که به دستار گیوه میگفت
(تو آفتاب بلندی و من چنین پستم)
به جامه متکلف برهنه هم گفت
(به دامنت ز فقیری نمیرسد دستم)
نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۲۵
مرا محبتت ای رخت تو بعیدی هست
(اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی)
بروز جمعه هم ای جامه سفید نظیف
(من از تو روی نه پیچم که مستحب منی)