گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۸

 

ز حد گذشت غم ما و آن نگار نپرسید

بگو که با که توان گفت غم که یار نپرسد

دلم ازوست فگار و مباد هیچ گزندش

اگر چه هیچ گه او زین دل فگار نپرسد

بگو که دیدن من هر چه طالع آمدی آخر

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
sunny dark_mode