گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۸۸

 

سوی تو دیدم ریختی خون دلم را بی گنه

از چشم خود می بینم این ای روی چشم من سیه

در کشتن بیچارگان تعجیل کم فرمای زانک

گر هست جانی در تنم بهر تو می دارم نگه

زینسان مکش از دست من پیش زنخدان زلف را

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲۰

 

عید آمد از چرخ برین، پر شادمانی بین زمین

مه را چو زرین جام بین از بهر خمار آمده

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲۰

 

با ظلمت شب شکل مه چون ناخن شیر سیه

آهوی مشرق رو به ره افتاده افسار آمده

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲۰

 

اینک سپیده کرد اثر، در صبح عیدی کن نظر

وز می رخ مستان نگر چون برگ گلنار آمده

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲۰

 

چشمه که آب آرد برون دیدی به کهسار اندرون

بین چشمه آتش که چون بیرون ز کهسار آمده

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲۰

 

از دهرهای بی سکون چون سلخ شد مه بین که چون

پهلوگه سلخش که چون بی هیچ آزار آمده

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲۰

 

باز از لطافت سر به سر کرده لبان نغزتر

هر یک بر آیین دگر خونریز و خونخوار آمده

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲۰

 

گویی که ابر اندر فلک پیلی ست آن بی هیچ شک

وان پیل را زرین کجک بر سر نگونسار آمده

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲۰

 

انگشترین بی نگین وز بهر آن انگشترین

چندین هزار انگشت بین هر سو پدیدار آمده

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲۰

 

هر کس به کف کرده ملی، هر دل شکفته چون گلی

وز کوس هر سو غلغلی در چرخ دوار آمده

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲۰

 

شب کس نخفته خواب را، خوبان گلاب ناب را

نقل و می و جلاب را هر سو خریدار آمده

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲۰

 

خوش خوش گلاب مشکبو گشته روان از چار سو

زو خانه و بازار و کو چون صحن گلزار آمده

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲۰

 

شب مار دودانگیز دان، صبح از دمش خنده زنان

گویی که ضحاکی ست آن اندر دم مار آمده

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲۰

 

خورشید تیغ آتشین زنگار چرخش همنشین

آن تیغ را بر چرخ بین روشن ز زنگار آمده

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲۰

 

در خانه هر خورشیدوش گلگونه تر کرده خوش

مژگان چو تیر نیم کش، لبها چو سوفار آمده

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲۰

 

در عید گه گشته روان هر سوی چون پیر و جوان

هم عقل برده هم روان دل دزد و طرار آمده

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲۰

 

رانده براق صفت شکن در عیدگه شاه ز من

بسته به گردش آن چمن، چون شه به پیکار آمده

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲۰

 

عالم گرفته نور خور، ور کس درو کرده نظر

عطش دماغش را نگر از تاب انوار آمده

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲۰

 

برتافته جعد سیه، وز ناز کج کرده کله

وز روی ایشان عیدگه یغما و خونخوار آمده

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲۰

 

جوشان به مرکب گرم رو، در دیده میدان کرده نو

در هر رکابش نوبه نو گنبدگری کار آمده

امیرخسرو دهلوی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode