گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۳

 

دور از تو بر روی بتان چون چشم پرخون افکنم

چشمی که بردارم ز تو بر دیگران چون افکنم

گردم زنم بر کوه و دشت از آب چشم و خون دل

گریان کنم فرهاد را آتش به مجنون افکنم

از سوز دل در آتشم ای سینه پیدا کن رهی

[...]

محتشم کاشانی
 
 
sunny dark_mode