گنجور

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹

 

حاشا که تا سلمان بود، ترک می و ساغر کند

ور نیز گوید: می‌کنم، هرگز کسی باور کند

شیخش هوس دارد که او، کمتر کند می خوارگی

شیخا تو کمتر کن هوس کو این هوس کمتر کند!

رند از پی می سر دهد، ور زآنکه نستانند سر

[...]

سلمان ساوجی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۹

 

این دیده باشی هندویی کز مهر و مه بستر کند

یا جادویی کز مشک تر خورشید در چنبر کند

گیرم تویی خورشید و مه این دو کی از زلف سیه

تاجی ز عنبر برنهد وز مشک تر افسر کند

سروی کی آید از چمن در رقص اندر انجمن

[...]

آشفتهٔ شیرازی