گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۹

 

چون کوهکن با بیستون گفتم توانم راز گفت

طاقت نبودش کوه هم حرفی که گفتم بازگفت

ز اول نظر در روی او دیدم هلاک خویشتن

انجام حال عاشقان هم از آغاز گفت

از غمزه غماز او رسوای عالم گشته ام

[...]

اهلی شیرازی
 
 
sunny dark_mode