گنجور

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱

 

آن کیست کز رویِ کرم، با ما وفاداری کند

بر جایِ بدکاری چو من، یک دَم نکوکاری کند

اول به بانگِ نای و نی، آرد به دل پیغامِ وی

وانگه به یک پیمانه مِی، با من وفاداری کند

دلبر که جان فرسود از او، کامِ دلم نَگْشود از او

[...]

حافظ
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۴

 

عمریست تا من در طلب، هر روز گامی می‌زنم

دستِ شفاعت هر زمان در نیک نامی می‌زنم

بی ماهِ مِهرافروزِ خود، تا بُگذَرانَم روزِ خود

دامی به راهی می‌نهم، مرغی به دامی می‌زنم

اورنگ کو؟ گُلچهر کو؟ نقشِ وفا و مِهر کو؟

[...]

حافظ
 
 
sunny dark_mode