×
میرداماد » دیوان اشراق » غزلیات » شمارهٔ ۳۵
گفتی که شد دردت فزون صبر است و بس درمان تو
صبر از کجا و جان من ای جان ودل قربان تو
افتادم اندر چنگ غم چون خس که در آتش فتد
باری عجب درمانده ام دست من و دامان تو
دل بیخود و من بیخبر ترسم که آخر بر دهد
[...]
۶ بیت